دانلود داستان کودکانه یک آرزو
دانلود داستان کودکانه یک آرزو
این قصه کودکانه به صورت نمایشی می باشد
سلام بچه ها قصه امرورمون اسمش هست یک آرزو
یکی بود یکی نبود
توی مزرعه کوچکی یه خونه بود.توی اون خونه دهقان جوانی با زن و پسر کوچکش زندگی می کرد.
دهقان : سلام من همون دهقان جوانم. از صبح تا شب توی مزرعه کار می کنم. زنم هم به کارهای خونه رسیدگی می کنه. آشپزی می کنه ، خیاطی می کنه، از مرغ و خروسا نگهداری می کنه. بفرما زن شما هم یه چیزی بگو دیگه. بفرما
زن دهقان : منم زن دهقانم. ما یه پسر کوچولو داریمو و کنار همدیگه با خوبی و خوشی زندگی می کنیم.
دهقان: ها راستشو بخواین من از زندگی خیلی راضیم. یعنی راضی و راضیم و اونو اصلا حاضر نیستم با هیچ چیز دیگه ای عوض کنم و هر روزم که توی مزرعه کار می کنم و خسته به خونه بر می گردم و ساعت ها کنار خونواده و زنم میشینم و با پسرمون بازی می کنیم.
مجری : آفرین به این دهقان. بله بچه ها یه روز وقتی دهقان به خونش بر می گشت زن و شوهری رو دید که خیلی پیر بودند بله با اونا سلام و احوالپرسی کرد و پرسید: سلام پدر جان از کجا میایین و به کجا میرین
پیرمرد: سلام پسرم . من و زنم رفته بودیم به شهر تا پسرمونو ببینیم. آخه اون توی شهز زندگی می کنه و ما توی ده . الان داریم از اونجا بر می گردیم و به خونمون میریم
دهقان: پس منم تا نزدیک ده باهاتون میام
پیرمرذ: چه خوب پسرم ما هم از تنهایی در میایم و توی راه با هم صحیت می کنیم
دهقان جوان تا نزدیکب خونه اونها رفت بعد دیگه خداحافظی کرد ولی دیگه اون دهقان خوشحال و شاد نبود
چرا مامان بزرگ
وقتی اون پیرمرد و پیرزن و دیدم به این فکر افتادم که یه روز هم من و همسرم پیر میشیم . ا.نوقت پسرمون از ما جدا میشه و به جای دوری میره . اونوقت ما دو تا پیر و تنها با موهای سفید و پشت خمیده تو مزرعه تنها می مونیم . اون موقع چیکار کنیم من تحمل اون روزها رو ندارم که . الان نزدیک من یه پیرمرد دیگه هست که خیلی پیره
بار سنگینی هم داره با خودش می بره تان
خب بچه ها اگه دوست دارین بدونین این قصه به کجا می رسه می تونین این قصه رو از همین صفحه گوش کنین
پخش آنلاین
مشخصات داستان صوتی
نام داستان صوتی | یک آرزو |
نوع فایل | mp3 |
زمان | 08:43 |
حجم | 4mb |
دسته | داستان صوتی |
عالييييي