قصه صوتی عقرب بدجنس به همراه خلاصه داستان و لینک دانلود مستقیم
قصه صوتی عقرب بدجنس
خلاصه داستان
روزی روزگاری تو یه صحرای بی آب و علف، عقربی تنهای تنها زندگی می کرد. عقرب از تنهایی خودش خیلی ناراحت بود برای همین تصمیم گرفت به مسافرت بره تا کمی از تنهایی کم بشه و یه حال و هوایی عوض کنه . وسایل سفرش رو داخل چمدونش گذاشت و از توی لونش بیرون رفت.
همچنین گوش کنید: داستان صوتی فیل کوچولویی به نام المر |
دانلود قصه های صوتی |
رفت و رفت و رفت تا به یه رودخونه پر آب رسید. وقتی رودخونه خروشان رو دید ترسید. و تصمیم گرفت برگرده و به طرف جنگل بره. اما بچه ها اینقدر خسته بود که دیگه توانایی برگشتن نداشت. همونجا لب رودخونه ایستاد و نمی دونست چیکار کنه. ناگهان یه سنجاقکی پرواز کنان از راه رسید و روی ساقه بلندی نشست و به عقرب سلام کرد. بهش گفت : تو کی هستی تا حالا اینجاها ندیده بودمت . عقرب نگاهی بهش انداخت و گفت : سلام من عقرب هستم . توی صحرای بی آب و علف زندگی می کنم. راستی تو کی هستی. چه بالهای نازک و قشنگی داری. سنجاقک بهش لبخند زد و گفت: ممنونم. من سنجاقکم. کنار رودخونه زندگی می کنم. چه کار می کنی. عقرب چندونش رو بهش نشون داد و گفت: راستش من تصمیم گرفت به مسافرت برم و یه حال و هوایی عوض کنم. ولی وقتی این رودخونه پر آب و دیدم ترسیدم و منصرف شدم . سنجاقک با شنیدن این حرفش میگه : آره راست می گی. امروز رودخونه خیلی خروشانه . اگه واردش بشی غرق میشی حتما. ولی حیف که نمی تونی اونطرف رودخونه بری. آخه اونور خیلی زیبا و باصفاست. عقرب با شنیدن این حرف سنجاقک آه بلندی کشید و گفت : حیف که نمی تونم به اونطرف رودخونه برم. خوش به حالت که می تونی پرواز کنی. کاش می تونستی منو به اونطرف رودخونه ببری.
پخش آنلاین:
دانلود قصه صوتی عقرب بدجنس
نام قصه | عقرب بدجنس |
نوع فایل | mp3 |
زمان | 14:32 |
حجم | 10mb |
دسته | داستان صوتی |
منبع : ایستگاه کودک
واقعا آخر قسا افتضاح بود آخه بچه کوچیک معنی شرمنده رو از کجا بفهمه