لاک پشت کارتونی

لاکو لاک ندارد – قصه ای برای خردسالان و کودکان

telegram468 لاکو لاک ندارد - قصه ای برای خردسالان و کودکان

لاکو می خواست به مومو شنا یاد بدهد. خرسو گفت مواظب باشید. آدم ها را اینطرف ها دیده اند. مومو گفت مواظبیم . لاکو گفت : لاکو تندی توی لاکش قایم می شود. تو باید مواظب باشی مومو.
مومو و لاکو به طرف رودخانه رفتند. نزدیک رودخانه یه صداهایی می آمد.
تاپ تاپ، رپ رپ
مومو پشت سرش را نگاه کرد، فریاد زد وای ….آدم ها فرار کن لاکو.
ناگهان صدای ترسناکی بلند شد. بومب ب ب ب ب
مومو فریاد زد. لاکو لاکو حالت خوب است.
مومو دوید بالای سر لاکو. جیغ زد لاکو لاکو چه بلایی سرت آمده است.
لاک لاکو کنده شده . مومو زد زیر گریه. لاکو را بغل کرد و به طرف خانه دوید.
همه دورشان جمع شدند. خرسو : من که گفتم مواظب باشید.

قصه صوتی فیل کوچولو با صدای مریم نشیبا

لاکو را روی تخت خواباندند.
چند روز گذشت. لاکو دیگر درد نداشت. اما غمگین یود و غذا نخورد. مومو و خرسو کنارش نشستند. مومو گفت : غصه نخور لاکو حالت خوب می شود.
لاکو گفت خوب نمی شود. لاکو دیگر حالش خوب نمی شود. لاکو دیگر لاک ندارد. دیگر نمی تواند بیرون برود.
زد زیر گریه . مومو هم گریه کرد. خرسو گفت ما مواظب هستیم لاکو.
لاکو داد زد لاکو دوست ندارد کسی مواظبش باشد. دوست ندارد. بروید بیرون! بروید بیرون!
مومو و خرسو بیرون آمدند. مومو گفت لاکو خوب نمی شود مگه نه.
خرسو گفت برویم همانجا که لاکش شکست.

bear-cartoon-235x300 لاکو لاک ندارد - قصه ای برای خردسالان و کودکان
مومو گفت حالا بدون لاک چکار کند.
و زد زیر گریه
خرسو گفت هی مومو اینقدر گریه نکن ما باید کمکش کنیم.
مومو دماغش را پاک کرد و گفت باشد گریه نمی کنم.

همچنین بخوانید: قصه ببعی و گرگ

و باز گریه کرد . خرسو گفت مومو باز که …!
خرسو چیزی نگفت.راه افتاد
وسط جنگل خرسو یک پوست نارگیل پیدا کرد. مومو گفت این را می خواهی چکار
خرسو صمغ درخت کاج را توی پوست نارگیل ریخت. مومو گفت داری چکار می کنی خرسو؟خرسو گفت: اگر لاکش را پیدا کنیم. با این می چسبانیم به بدنش.
مومو گفت لاکش خرد شد خودم دیدم
خرسو راه افتاد . مومو هم دنبالش . کنار رودخانه رسیدند. مومو گفت اینجا بود . همین جا بود.

Turtle-clip-art02-300x178 لاکو لاک ندارد - قصه ای برای خردسالان و کودکان

مومو گفت باشد باشد

اشکش را پاک کرد . آرام آرام زیر درخت ها. لا به لای سنگ ها و لای بوته ها را گشت. یک دفعه خرسو داد زد پیدا کردم مومو. پیدا کردم بدو برویم.

مومو گفت هی لاکو لاک جدیدت خوب است
لاکو گفت : خب لاکو بهترین لاک دنیا را ندارد.
خرسو و مومو به هم نگاه کردند و آه کشیدند . خرسو گفت ببخشید که نتوانستیم لاک بهتری برایت درست کنیم.
لاکو خندید و با صدای بلند گفت اما در عوض بهترین دوستان دنیا را دارم.
نویسنده: طاهره ابید

ایستگاه کودک

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *