مافین کارآگاه

داستان کودکانه مافین کارآگاه می شود

telegram468 داستان کودکانه مافین کارآگاه می شود

وقتی مافین برای خوردن آب به آشپزخانه رفت، لیوانش را ندید. اصلا سابقه نداشت. نشست و به فکر فرو رفت : فقط یه کارآگاه می تونه بفهمه چی شده
تصمیم گرفت دست به کار شود. با خودش گفت: اگه شنل مخصوص داشتم، کارآگاه خوبی می شدم. عیبی نداره . با کلاه هم می تونم تغییر قیافه بدم.

به خانه رفت، کلاه سفیدش را سرش گذاشت و به دنبال دزد راه افتاد. اول از همه، سلی فک کوچولو را دید که خیلی نگران بود. داد زد: مافین! توپم گم شده. گذاشته بودمش کتار رودخونه. اما الان نیستش.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *