راه سوم قصه موش و عنکبوت داستانی برای کودکان و خردسالان
توی ناهارخوری مدرسه ی موش ها ، موشیکو آخرین لقمه غذایش را قورت داد و مثل همیشه گفت : آخ دلم واخ دلم ! عنکبوت کوچولویی از سقف ناهارخوری گفت: خسته شدم از بس هر روز آخ و واخ کردی! کم تر بخور خب!
موشیکو آه کشید و گفت: آخه من فقط دو راه دارم، یا غذایم را تمام کنم و دل درد بگیرم. یا تمامش نکنم و خانم آشپز به بشقابم اخم کند، ولی اخم خانم آشپز را اصلا دوست ندارم.پس دل درد بهتر است.عنکبوت کوچولو گفت: چرا فکر می کنی فقط دو راه داری؟ همیشه یک راه سوم هم پیدا میشود.خودت پیدایش کن.
بیشتر بخوانید : قصه های کودکانه |
روز بعد خانم آشپز چیزمیزپلو پخته بود.بچه موش ها دور سفره نشستند و یکی یکی غذا کشیدند. موشیکو یک کفگیر کشید، دو کفگیر، شش کفگیر… عنکبوت کوچولو از بالای سرش گفت : راه سوم موشیکو!
ولی موشیکو گرسنه بود و به حرفش گوش نکرد . کفگیر هفتم را هم کشید و شروع کرد به خوردن. وقتی بچه ها از سر سفره بلند شدند ، هنوز یک عالم غذا توی بشقاب موشیکو بود.
موشیکو آه کشید و به راه سوم فکر کرد. به خانم آشپز گفت: من غذاهای شما را خیلی خیلی دوست دارم. اگر غذای کم تری توی بشقابم بریزم و سیر نشوم، بعد می توانم باز هم بردارم؟
داستان صوتی کلاغک و کلاغچه |
خانم آشپز لبخند زد و گفت : البته عزیزکم! آن وقت قابلمه را نشانش داد و گفت: ببین چقدر غذا مانده! قول می دهم هر روز صبر کنم تا تو سیر بشوی. بعد باقی مانده را می برم برای موش های گرسنه پشت تپه ، مثل همیشه.
موشیکو غذایش را نشان داد وپرسید: پس این را هم برایشان می بری؟
خانم آشپز گفت: این را نه عزیزکم چون دست خورده است.
موشیکو آه کشید و قاشقش را برداشت که بخورد. خانم آشپز با مهربانی گفت : حالا که فهمیدی باید کمتر برداری، دیگر نخور.خودم شب یا ظهر فردا می خورم.
موشیکو خندید و گفت : چرا فکر می کنید فقط دو راه دارید؟ همیشه یک راه سوم هم پیدا می شود. البته این را فقط توی دلش گفت و برای عنکبوت کوچولو دست تکان داد.
کلرژوبرت
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.